آتشی که آب میپاشند بر آن میکند فریاد، من همان فریادم ، فریاد

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

چه مسائلی باعث شد،مرد سالاری را درک کنم و فمینیست شوم


چه مسائلی باعث شد،مرد سالاری را درک کنم و فمینیست شوم




از کودکی تبعیض را دیدم و درک کردم دختر و پسر بودن را.

نوۀ پسری و نوۀ دختری بودن را.

دست مالی و خشونت جنسی را.

بزرگتر که شدم ،فهمیدم محدودیت و کنترل را به جرم دختر بودن.

وقتی با پسرها مسابقه پریدن از روی دیوار می دادم،مادرم جیغ می زد و می گفت: آخر رویم را سیاه می کنی.آن وقتها نمی فهمیدم.

آری، همیشه لقمه چر بتر برای پسرها بود.

آری، بارها و بارها از بزرگترها شنیدم، دختر اینطور توی کوچه بازی نمی کند، دختر که کله شق نمیشه،دختر که حاضر جواب نمیشه،دختر خوب سر بزیر راه میری،دختر خوب حرف برادرش را گوش می کند،دختر خوب توی کوچه و خیابون نمی خندد ،دختر خوب لقمه اش را با برادرش نصف می کند،دختر خوب متین و سر بزیر است.

آری،دوازده ساله بودم،که دیدم فریده خودش را با بنزین به آتش کشید.برای اینکه در مدرسه شنیده بود،مادرم تن فروش است.

سال بعد مریم خواهرم را دیدم،که چطور شوهرش موهای بلند ش را گرفته و در کوچه

می کشد.

گلنسا خواهر شانزده ساله ام را فردای عروسی با صورتی متورم و کبود به خانه آوردند،برای اینکه مادر داماد تشخیص داده بود دختر نبود.

دیدم دستمال شب زفاف ،عروس پانزده ساله را که خونی بود ، ولی کم زنان دیگر با جگر گوسفند غرق خونش کردند.

دیدم، ایران خواهرم را که به اسم کلفت در خانه دیگران کار می کرد،ولی چگونه موردی سوی استفاده جنسی قرا می گرفت.

آری،آری آنها من،مادرم و خواهرانم بودیم و هیچ نسبتی با شما نداریم.

خسته شدید،از این حرفها ی تکراری، آری،هم حرف میزنیم،هم عمل می کنیم.بارها دیدم تحقیر و سرکوب خودم و خواهرانم را.

دیدم، خواهرم پروین را که در رژیم جمهوری اسلامی ایران نمی توانست اثبات کند،دختران پنچ و شش ساله اش مورد سوی استفادۀ جنسی پدرشان قرار می گرفتند. به ترکیه فرار کرد و در آنجا برای اینکه بتواند شکم خود و کودکانش را سیر کند،به هر دری زد،ولی آخر مجبور به تن فروشی شد.اولین بار مجبور شد جسم و روحش را به عنوان باج مجانی دست پلیس در ترکیه بدهد .

می دانید؟خواهرانم در زندان به جرم دگر اندیش مورد تجاوز جنسی قرار می گرفتن.

می دانید؟خواهرانم هنگام فرار از ایران چگونه توسط قاچاقچیان مورد تجاوز قرار میگرفتند.

می دانید؟خانوادههای بودند،که آرزوی مرگ دختر دگر اندیش خویش را که در زندان جمهوری اسلامی بودند می کردند.

می دانید؟به چشم خود دیدم زن و مردی را که در غروب تابستان کودکی را به جرم حرام زاده بودن در رودخانه انداختن.

من زهره خواهر شانزده ساله ام را دیدم که چگونه خودکشی کرد. برای اینکه می خواستن او را با منیژه دختری عمه ام گا به گا*کنند.(مبادله پای به پای ،هم چون مبادله گاو با گاو )

ناگفته نماند که هنوز در جنوب ایران هستند پدر انی که دختران خویش را با هم مبادله می کنند

چون با دختر خویش هم خوابگی حرام است. در نتیجه بهترین راه مبادله است . باور کنید این را در شهر اهواز دیدم نه در روستا .



آری،آری لیلا خواهرم به جا ی خون به خانه شوهر رفت(زمانی که قتل صورت می گیرد،و دو خانواده یا دو طایفه به این نتیجه گیری می رسند که به جنگ و دعوا خاتمی بدهند ،دختری را به جای خون ریخته شده به خانواده مقتول می دهند .)



با ثریا در کارخانه آشنا شدم،از نۀ سالگی مورد تجاوز پدرش قرار گرفته بود.بعد از انقلاب پدرش را به جرم گناه محارب کشتند.پدرش می گفت: درخت کاشتم که خودم ثمر ش را ببینم،نه دیگران.

دولت،او را به خانواده ای بدتر از پدرش تقدیم کرد، هم کلفت بود،هم مورد خشونت جنسی مردهای خانواده قراری می گرفت.او فرار کرد و در دسته باندها ی مواد مخدر آقا زا ده ها افتاد.هم اکنون مثل هزاران ثریا ی دیگر معتاد است.



آری،آری بسیار تأسف آور است.پس ما باید بتوانیم جای رویای تغیری دیگران به خود کمک کنیم که مستقل بر علیه هر چه ستم است برخیزیم .

دیدم،خواهرم را که به جرم دزدی یک حلب روغن شلاق خورد.

دیدم مینا خواهرم را که با تن فروشی شوهر معتاد و سه کودکش را تامین می کرد، چگونه سنگسار کردن.

دیدم، شعله را که به زور مورد تجاوز قرار گرفته بود. ولی بخاطر ترس و آبروداری هرگز لب به سخن نگشوده .

دیدم خواهری کار گرم را صبح تا شب کار می کرد،ولی هنوز نان خور شوهرش به حساب می آمد.او هیچ حقی نداشت که در دخل و خرج دخالت کند.

دیدم گور شدن و مرگ خدیجه را پای دار قالی ایرانی.

دیدم ،سیمین تحصیل کرده را که چگونه دو سال بعد از ازدواج خوار و ذلیل شد و اعتماد به نفسش را از دست داد.

دیدم، فاطمه را که به جرم دختر زا بودن مورد لعن و نفرین شوهر و فامیل بود.در بدترین شرایط زایمان کرد.ولی ای وای نوزاد دختر بود.دختر

دیدم، بسیاری از خواهرانم را که سالیان سال با شوهران روانی فقط به خاطر بچه ها،بی پناهی و آبروی داری سوختن و ساختن.و لقب زن خوب را از جامعه کسب کردن.

آری،آری پروین خواهر حامله ام را در همین استرالیا دیدم،که گوشش پرخون و زیر چشمش کبود بود.هر زمان حرف آزادی و دمکراسی بود، کس به پای شوهر متجاوز او نمی رسید .

ترانه عزیز را هم دیدم که در عرض یک سال شوهرش هم دستش هم پایش را شکست و هر دو بار گفت:از پله ها خوردم زمین. برای اینکه اقامت نداشت.مجبور شد سکوت کند.

آری،سهیلا و مهتاب را میگویم فردای طلاق از طرف خانواده،فامیل و دوستان طرد شدن ،

زنان شوهردار بر عکس شوهرانشان از آنها دوری می کردند.نه نه اشتباه نکنید،آنها جذام نداشتن ،آنها تبدیل به هیولا شده بودن یعنی بیوه زن،یعنی نخواستند بسوزند و بسازند.



آری،آری دیدم.ای کاش گور بودم ، و نمی دیدم.زنی گفتن مردی گفتن را،جنگ و کشتار جوانان را تجاوز،خود کشی ،خود فروشی،بیماریهای مختلف روانی و مقاربتی،فروشی دختران در کشورهای خلیج نشین،باندهای موادی مخدر آقازاده های دولتی را،دربدری،فرار،سیلی ،مشت، گرز،کمربند ،ترکه انار ، لگد و در کونی را

آری،در تلویزیون بسیار دیدم و در کتابها خواندم،کمر بند عفت برای زنان اروپای.کفش چوبی برای زنان چینی،یتیم خانه مرگ برای نوزادان دختر چینی،ختنه دختران برای افریقا و آسیا ،به آتش کشیدن زن هندی به جرم بد بودن،یا کم بودن جهاز،یا در آتش سوزاندنش به هنگام مرگ شوهر.تجارت سکس دختر بچه ها و زنان در جهان را

آری،آری می شود گور،لال و کر بود. می شود روی منطق و شعور انسانی پا نهاد و دم بر نیاورد.ولی نه،نه نمی شود چون آنها مادر و خواهران من بودند. نه،نه دیگر دروغ بس است.

خود من بودم.خودم یعنی نیمی از جامعۀ انسانی.

آیا می شود؟ این همه ستم را با پوست و گوشت لمس کرد،یا حداقل دید باز ضد ستم ، سیستم مردسالار و ضد جمهوری اسلامی نبود.



آیا می شود دم از انسانیت،احساس وعاطف ، آزادی و دمکراسی زد ،بعد به تولید این جنایت کمک کرد ؟؟؟

آیا می شود سکوت کرد ؟سکوت یعنی حمایت ، سکوت یعنی جنایت، سکوت یعنی .....





میترا محمودی 83/3/8


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر