آتشی که آب میپاشند بر آن میکند فریاد، من همان فریادم ، فریاد

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

به یاد عزیز از دست رفته مان حسن میاحی

به یاد عزیز از دست رفته مان حسن میاحی


وبا تقدیم به یار و رفیق سالهای زندگیش خانم میا حی

دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۸ - ۱۲ اکتبر ۲۰۰۹





میترا محمودی





همدلی ،همدردی وهم حسی یکی از ویژگی های انسانی در جریان زندگی است. مرگ جزئی از زندگی و ترس از مرگ شایع ترین وفراگیرترین دشمن دیرین شادی وسعادت بشر است که به اشکال متنوع خودش را در زندگی نشان می دهد.

زندگی یعنی جوشش، زایش ،تغییر و نو شدن ، واقعیت ساده و ملموس مرگ هم به عنوان جزیی از زندگی است و مرگ واقعی آن است که ارزش لحظه های زندگی را ندانیم ،از ان حظ وبهره ای نبریم ، نتوانیم از زیبایی ها وشادیها لذت ببریم .مرگ واقعی آن است ،که انسانیت را درک نکنیم، درغربت و تنهای بسر بریم بدون اینکه بتوانیم با محیط مان رابطه برقرار کنیم .گرچه باز هم خواهیم مرد.آری خواهیم مرد. زیرا مرگ جزیی از زندگی است .مرگ و زایش تنها چیزی است که همه موجودات زنده می توانند از آن سهمی برابر داشته باشند .اما مهم آن است از فرصتی که داشته ایم چگونه استفاده کرده ایم .

آقای میاحی مرگ را جزیی از زندگی می دانست وبه همین دلیل زمانی که شنید به زودی خواهد مرد روحیه اش را از دست نداد . آقایی میا حی آگاهانه پذیرفته بود که می میرد، وی با پذیرش مرگ کار خدایان را تحقیر می کرد و با وجود کهولت سن شوق زندگی در وجود ش سرشار بود. آقایی میا حی آرزوی جز ایرانی آزاد و دیدار مجدد خانه اش ایران نداشت .او میگفت: مرگ واقعی آن است که از زندگی لذت نبری ولی با وجود اینکه من در این سن و سال در غربت هستم وقتی شماها را می بینم لذت می برم ..زیرا می دانم هستند،فرزندان ما که در مقابل خرافات و جهل بایستند. ، او تا هر چه زنده بود و فرصت داشت در جهت ان چیزی که عشق می ورزید می کوشید وبا وجود کهولت سن و بیماری شدید در آخرین راهپیمایی هایی که در سیدنی برگزار شد شرکت داشت .او همواره با هزاران بار غم ،شاد زیست و به زیبایی ها توجه داشت، هر کاری که به نظرش زیبا می آمد ما را در جهتش تشویق می کرد .

یکی از زیباترین خاطراتم از عمو روزی بود، که پسی از سکته به دیدارش رفته بودیم .با وجود اینکه اکسیژن به او وصل بود تا ما را دید ،اکسیژن را از دم دهانش برداشت وگفت :رفتم و برگشتم، هیچی نبود ،هیچی ، من برای چند دقیقه مردم ودکترها دوباره برم گرداندن وسپس خنده ای کرد واکسیژن را دم دهانش گذاشت .

آقای میاحی ،همواره به بحث پیرامون مبارزه با جهل وخرافات دامن می زد ومیگفت :سرنوشت معنا ندارد .انسان خودش زندگیش را می سازد .

تاریخ میگوید : تا انسانها به شرایط واوضاع احوال خودشان آگاه نشوند در بر همین پاشنه خواهد چرخید، بینش غالب انسانها در جامعه ما مذهبی است و همین مسئله باعث شده جامعه ما فاقد پرسش وچرایی باشد . انسان مذهبی براساس اعتقاداتش مطیع کلام الهی است و آن حائلی است میان او وجهان واقعی. پس جای شک و پرسش برایش باقی نمی ماند، یعنی معتقد به سرنوشت است وهر چه پیش آید را خواست خدا می داند، هر چند این مسئله سرنوشت آنچنان در جامعه ما جا افتاده که جزیی از فرهنگمان هم شده وکار به جایی رسیده که تکیه کلام عام و خاص، وحرف شنوی ونپرسیدن یکی از وجوه پا بر جای سنتی در زندگی مان گشته است.

بی چرایی ؟یعنی تسلیم قضا وقدر شدن .یعنی تسلیم زندگی وسرنوشت شدن .در حالی که پرسش اساس شک است.

عادت به پرسش سبب می شود از منطق واستدلال استفاده کنیم که خود به خود ایجاد نو آوری فکری خواهد کرد. چرا می میریم ؟ازکجا آمدهایم وبه کجا خواهیم رفت؟ چرا در تبعید هستیم؟..... وچراهای دیگر که حکم تابو وگذشتن از خط قرمزهاست .که جایشان اینجا نیست.اگر می خواهیم خود معیارهای زندگانیمان را تعیین کنیم .تنها راهش استفاده از فکر وخرد است.

همینجا بگویم ،مبادا استنباط کنیم که باور به سرنوشت، وسخن از آن فقط خاص ما ایرانیان است . هم اینک در اروپا ( مثلاً در فرانسه غیر دین خو) تعداد رمّال ها و جن گیریها و طالع بین ها از تعداد پزشکان، بمراتب بیشتر است و فقط 27 درصد مردم اهل مذهب و کلیسا نیستند.

ولی، ولی دارد . با این تفاوت که در فرانسه، سیاست حاکم بر جامعه، قوانین خود را از خدای آسمان و رسولش و از امام و نائبش نمیگیرد. در جامعه ما، آنها هم رهبر دينند هم رئيس دولت. هم کارشناس اقتصاد، ارتش، فرهنگ، سياست خارجى و اداره امور داخلى جامعه و هم متخصص روانکاوی افراد تا جایی که با تخت خواب وتوالت رفتن مردم هم کار دارند. در نهایت هم ،. من تمنطق، تزندق" يعنى منطق و استدلال منطقى انسان را زنديق مى كند!

نتیجه اش را هم که می دانید چنین انسانی حق حیات ندارد اومنافق وکافر است ،باید هر چه سریعتر راهی شکنجه گاه الهی شود.

قطعا مسئول نسخه پیچی برای کسی نیستم بلکه بر این باورم که جهان موجود و روابط حاکم بر آن از چنان گسترده گی و پیچیده گی برخوردار است که گفته ها و قوانین قرنهای گذشته پاسخ گوی امروز انسان نیست، می توان فکر و خرد را متناسب با امروز جهان بکار گرفت.

به پیروی از منطق و استدلال وبا یاد آقای میا حی آرزو می کنم. بتوانیم روزی کشوری دور از فرهنگ خون و خشونت، فرهنگ مصیبت و عزا و مرگ اندیشی داشته باشیم . و از یاد نبریم که انسانیت شادی، شاد زیستن، عشق به زندگی و زیبائی اصل زندگی است. و آقایی میا حی آنها را دوست می داشت .



یادش گرامی

میترا محمودی