آتشی که آب میپاشند بر آن میکند فریاد، من همان فریادم ، فریاد

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

ما در کجای جهان ایستاده ایم؟

در کارهای بزرگ پرنسیپ لازم است. اما در مورد کارهای کوچک گذ شت کافی است. (۱)
آی انسانها، آی زنانی که حافظه تاریخی راپاس می دارید،گرامی بداریم،هشت مارچ روز جهانی زن را وفراموش نکنیم، به هم یاد آوری کنیم،موج سوارانی که امروزه مدافع حقوق بشر شده اند،آن زمان که فرزندان این سرزمین راگروه،گروه به کشتارگاه میبردند،یا دراریکه قدرت انجام وظیفه می کردند و یا بهترینهایشان، با انتخاب سکوت تائید کردند نبض بازار سیاست را وپاس داشتند ارزشها غیر انسانی حاکمان را.
(برای دوستان خواندم،هر کدام لطف کردند ونظرشان را دادند.اولی گفت: تو چقدر دیر طعم بد شکست را چشیدی، شکست خورده گان را کسی دوست ندارد،چون یا دیوانه میشوند یا عقده ای وپرخاشگر. دومی گفت: تو همه مردم را یک کاسه کرده ای از چپ تا راست متخصص تا عوام این حرفها کهنه شده.سومی گفت: تو عقده گشایی کرده ای یا ابراز فضل؟ تو می خواهی همه مثل خودت فکر کنند.آخری گفت: نتیجه گیریش خوب است ولی همان اولش آنچنان به احساسم بر خورد که خواستم بگویم عزیزم، یکی دیگر جنایت کرده تو ما قربانیان را به باد فحش گرفته ای.
گفتم: باور کنید قصد توهین ندارم، من که خود جزء شکست خورده گانم، می خواهم بگویم عمده ترین دلیل شکست ما اشتباه در تحلیلمان بود،خواسته ایم تطبیق دهیم جامعه را با تحلیل های مدرن جهانی در حالی که ما هنوز در دوران برده داری...همه گفتند: مطلب نمی رساند، قرار هم نیست که تو خودت را به مطلب سنجاق کنی ومنظورت را بگویی، گفتم: توضیح میدهم، گفتند: توضیح میدهی یا توجیه میکنی؟ گفتم: آن با خواننده است.)
خواستم، آدم شوم، خواستم کف زن شوم، خواستم فیلسوف شوم ودنیا را فقط خاکستری ببینم، خواستم هنرمند شوم، خواستم خود را در یکی از جعبه های شنی جا کنم موج سوار و ملی گرا شوم، خواستم نقش روشنفکرودموکراسی خواه مدرن وحتی پسامدرن رابازی کنم نشد، خواستم از تزهای رایج باب روز بازار سیاست دنباله روی کنم نشد، نهایت تلاشم راکردم جزیی از موج شوم وخانم منش رفتار کنم یعنی مدافع حقوق بشروسکولار شوم نشد. حقیقتاّ شد وباز هم می شد برای اینکه در این سی سال خودم هرزگاهی در یکی از این جریانات دستی داشتم ولی دیگر نمی توانم، شاید مقصر اصلی فرزندان عزیز تمدن باشند البته از این شعور وآگاهی واقعا وحشت دارم.
نمی دانم چرا؟ البته می دانم چرا؟ چون آنها محصول دوران مدرن هستند.
ترسیدم- واقعاّ ترسیدم،اگرپاسخ سلامم را نگویند چه؟
دیدم اگر ننویسم خفه می شوم، نمی میرم دیوانه می شوم، پس باز زن شدم ومجبور شدم خودم باشم بگذار سلامم را پاسخ نگویند، سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
*درد بی درمان ما آش شله قلمکارای است، که دکانداران فرهنگی مان، تاریخ نویسان متجددمانٌ، هنرمندان دولتیمان، مبارزین تازه به دوران رسیده مان با نام نگاه با دید جدید ومدرنیته،پسامدرن وهزارویک نام دیگر به خورد ما ملت بیمار می دهند وازاین طریق یا به دفاع ازرژیم گذشته می پردازند یا به دفاع از این جانیان حاکم وهمه کاسه کوزه ها را بر سر قربانیان خورد می کنند.
ملتی که از ترس وناآگاهی کاندوم ظاهری روحش مذهب، تملق، دروغ، ریا، موادمختدر،الکل و احترام وبزرگیشان پول، زرنگی، تقییه وتائید عوام است.
عیب نادانی همین است،که نادان بی آنکه از خوبی وزیبایی ودانش بهره ای داشته باشد می پندارد که برای خویشتن کافی است.از این رو به آنچه دارد خرسند است ونیازی به دانایی احساس نمی کند تا در طلب آن گامی بردارد (۲) آری ملتی را می گویم که;
روزگاری مایه افتخارشان بر دیگر ملل این بود که نخستین بارما به دنیا آموختیم چگونه باید ریشه بیداد مار دوشان کلدانی را برانداخت اما آن آئین از ایران رخت بر بست وجایش راغروربیمایه گرفته است. (۳)
امروزه آنچنان بیمار است که نشخوارخور استفراغات خشک شده ملل جهان گشته، استفراغاتی که با آب،الکل،
اسید وهزار عطر جدیدو قدیم مخلوط می کنیم وبا نام های پر طمطراق به خورد همدیگر می دهیم. بدون اینکه در نظر بگیریم ما کجا وملل پیشرفته جهان کجا. آری مدنیت و پیشرفت جهان در گرو تلاش کل دنیا است، ولی امروزه ما در کجای جهان ایستاده ایم؟
مایی که اگر نگویم در دوران برده داری، به راحتی می توان گفت ضمن اینکه در هیچ دورانی، در همه دورانها زندگی میکنیم یعنی عتیقه هستیم، مگر نه اینکه هردورانی مشخصه های خاص خود را دارد. بی هویتی زنان در ایران از نظر اقتصادی،سیاسی واجتماعی به کدام دوران تاریخی تعلق دارد؟ آیا دامن زدن به تفاوت جنسیتی، سرکوب فردیت، رعب وحشت، رشد مذهب وخرافات و جیره خوار بودن زنان برآمد دوران مدرنیته است؟ آیا بنیادهای اقتصادی در جامعه ما میتواند ارزشها و فکر مدرنیته را نهادینه کند؟ انحصار قدرت بین طیفهای متفاوت رژیم چه میانه ای با دموکراسی دارد؟ به راستی چه اتفاقی بین ما ایرانیان افتاده که از قافله تمدن دور افتاده ایم؟ و لاس زدن با داعیان حکومتی را مبارزه می دانیم؟ چرا سیاسی نبودن یا نیاندیشیدن نماینده ارزش های اجتماعی شده؟
آیا اگر حکومت جمهوری اسلامی میتواند به غارت کشوروتحمیق جامعه بپردازد، یکی از دلایل اصلی آن حمایت توده وار طی سی سال از این رژیم نیست؟ آیا اعتراف به ضعف وبیان حقیقت زشت وپلید است؟
گاومیش های جنگلی مازندران در شب حلقه وار دایره می زنند وبچه های خود را تا صبحگاه در میان نگهداری می کنند، اما (گاومیش های شهری ما)ده نفر ده نفر از هموطنان خویش را شکم می درند. بلی قباحت وزشتی هر کار در انظار تا وقتی است که رواج بازار نشود،والا لوث، وعارآن از نظر می رود.چنانکه ایرانیان برای تماشای میر غضبی که می خواهد سر ببرد بیشتر از تفریح کنندگان اپرای پاریس جمعیت می کنند.(۴)
کارهای جهان همه به هم پیوسته است،آنچه امروزدر جامعه مان صورت می گیرد نتیجه کارهایی است که دیروز صورت گرفته است،پیروزی ها وشکست ها هیچ کدام بی دلیل نیست. ولی آیا این دلیل می شود که ما مسولیت شکست ها وناکامیهای خویش را نبینیم ودر جهت حل آن گام برنداریم؟
من نمی دانم بر اساس کدامین تحلیل علمی است که ما تا کنون جامعه خویش را که نیمی از آن بردهی نیمه دیگر است را به طبقات زحمتکش،طبقه کارگر،بورژوا،سرما یه دار،زنان مبارز،زنان طبقه کارگر تقسیم کرده ایم؟
جامعه ای که نیمی از آن انسان به حساب نمی آیند، قوانینش قرون وسطایی،فرهنگ وسنتش فئودالی،سیستم اقتصادیش دلالی،آموزش وپرورشش مخلوطی از همه دورانها،هنر وهنرمندش،روشنفکرواپوزیسیون وروابط اجتماعیش …..معجونی به **نام شیر، گاو وپلنگ یا بهتر بگویم ریش سفیدی،طایف گری، دلال بازی، لیبرال ایرانی،ملی گرا ی ایرانی،مارکسیسم ایرانی،مدرنیته ایرانی،پسامدرن ایرانی وفمینیسم ایرانی....در یک کلام یعنی، روابطه دوران فئودالی به اضافه تقلید سطحی از تحلیلهای علوم اجتماعی دنیای مدرن.
بیاید،به جای اینکه خواسته های انسانی خود را تقلیل دهیم وبه دنبال آشتی اسلام حکومتی با دمکراسی بیفتیم و ابزاری شویم در خدمت نرمهای اجتماعی،سیاسی داعیان حکومت به موج سواران بگویم: سخنانی که امروزه شمامی زنید گذشتگان ما در انقلاب مشروطه می زدند. بیاید، حافظه تاریخی را پاس بداریم وفراموش نکنیم که در این صدسال اخیر فرزندان مزدک برای استقلال،دمکراسی، جدایی دین از دولت،آزادی،برابری وعدالت قرمطی وارمبارزه کرده اند.
به جای دنبال روی یا تحلیل کردن نظرات امثال خاتمی، نوری،کروبی ورفسنجانی که سی سال است در قدرت حاکمه هستند وچهار نعل موج سواری می کنند. به درد بی درمان خودمان بپردازیم.
بیماری ما نمی دانم بر اساس کدامین یک از این دلایل است جغرافیایی،تاریخ،مذهب،فرهنگ وسنت یاشاید
به خاطر حمله مغولها واعراب...باشد. نمی دانم شاید حضور استعمارگران، شاید دیکتاتوری،شاید فرهنگ توطئه، شاید جهان سومی بودن،شاید هم تاریخ وفرهنگ ۲۵۰۰ ساله داشتن، شاید...نمی دانم، ولی یقین دارم بیماری ما محلی است.
نسخه پیچ نیستم که نسخه بنویسم ولی امروزه می توان گفت: رژیم جمهوری اسلامی که یکی از دلایل طول عمرش تهدید دشمن خارجی است. در هیچ کدام از تحلیل های از پیش تدوین شده علمی جهان نمی گنجد.
واقعیت این است که سرمایه داری مسیری از تمدن است و مبارزه برای عدالت، آزادی وبرابری محصول مدرنیته و مدرنیته بخش جدایی ناپذیر سرمایه.(این که مدرنیته تا چه اندازه توانسته جوابگوی جوامع غربی باشد یانه بحث من نیست) در حالی که روشنفکران ما از صدر مشروطه تا کنون همواره برای مدرنیته مبارزه کرده اند، بدون اینکه شرایط معیشتی، شیوه تولید و وضعیت جغرافیای را در نظر بگیرند.خواسته اند همان تجربیات جهان غرب را درجامعه ایران پیاده کنند. نتیجه این می شود که امروزه دهقان ایرانی در حالی که با گاو زمین را شخم می زند با مبایلsms می فرستد، کارگرش در فصل کشمش وگردو به دنبال بازار یابی فروشی آنها در شهر است و روشنفکر ش می گوید دو خط موازی به هم نمی رسند مگر به خواست خدا ومتخصیصینش با نام الله خدای کعبه ماهواره به فضا پرتاب می کنند. وروشنفکر خارج نشینش کتاب را طوری تدوین می کند که از زیر تیغ سانسور وزارت ارشاد نمره قبولی بگیرد، از آنجایی که زنان تافته ای جدا بافته از جامعه نیستند گروهی از آنها در پی آشتی اسلام ودمکراسی هستند،در حالی که برای ارزشهای اجتماعی مدرنیته مبارزه می کنند برای حل مشکل حجاب به دنبال فتوای روحانیون وروایات اسلامی میگردند، آیا این همان تقلیل گرایی صدرمشروطه نیست؟
ما در کجای جهان ایستاده ایم؟
با این اوصاف در جامعه ای که دین وسیاست در هم تنیده اند، به کمک نا آگاهی وپیروی از معیارهای ارزشی جامعه همواره کوشیده می شود که زنان پیرو اندیشه های مطلق واحکام صادره باشند.
یعنی نیمی از جامعه بر اساس جنسیت و شرایط اقتصادی،سیاسی،مذهبی،سنتی وفرهنگی ظلم را می پذیرد ونیمی دیگر به این ظلم وباز تولید آن در عرصه خصوصی و در عرصه عمومی کمک می کند.
این می شود که زنان به عنوان نیمی ازکل جمعیت فقط ۲/ ۱میلیون نفرشان شاغل می باشند.
شغل اصلی بقیه زنان کار بی جیره ومواجب خانه داری است.
معیار هویت اجتماعی شان ازدواج،باروری و وظیفه مادری است.
یکی ازدغدغه های بزرگ خانواده ها ازدوج فرزندانشان است.
زنان آگاه به حق وحقوق خویش درجامعه تبدیل به هیولا شده اند. هیولاهایی جوان وکاری، که هم چون مادرانشان جیره خوار مردانند.
این در حالیست که ۷۰ %از مردم ایران با فقر وبحران های اجتماعی همچون اعتیاد،خود فروشی،خود کشی و مشکل ازدواج مواجه هستند و ۲۰ میلیون بی سواد وکم سواد داریم.
آیازنانی که خفت وفقر را درعرصه خصوصی به نام حمایت وعشق می پذیرند،می توانند در عرصه عمومی برای حق وحقوق خویش مبارزه کنند. به استثنا مقاطعی کوتاه هم چون انقلاب یا انتخابات رنگارنگ که مرز خصوصی وامر عمومی را در هم می ریزند،غالب مقاطع به طرق مختلف مانع از ورود آنها به عرصه فعالیتهای اجتماعی می شوند.
قدرت همیشه سلطه را با خود می آورد.وعصیان همواره محصول یک افزایش است. (۵) وموقعیت طبقاتی، فقط به کار وموقیعت مستقیم فرد بستگی دارد.آیا می شود ما زنان را در تقسیم بندی مدرن جا داد بعد پرسید چرا این هیولا ها به مسایل سیاسی روی نمی آورند؟***
چگونه ممکن است ما بتوانیم با این تحلیل های سر در گم و تقسیم بندی بدوی وساده لوحانه که از جامعهمان داریم به درمان دردمان بپردازیم؟
به جای اینکه از علوم اجتماعی مدرن جهان استفاده و سپس،به تحلیل محیط خودمان بپردازیم غالباَ شرایط داخلی را بر اساس این علوم تجزیه وتحلیل و سپس آن را به جامعه تزریق میکنیم.
تا زمانی که از خر تقلید و دنبال روی پیاده نشویم و از خود نپرسیم چرا کشورمان به قبرستان آزادی،ظلم وستم تبدیل شده ویا چرا نیمی از انسانها ظلم می کنندونیمی دیگر ظلم را می پذیرند. در بر همین پاشنه می چرخد.دیکتاتوری می رود، دیکتاتورتر می آید.
آیا نوادگان حوا،تاوان گناه آغازین خود را پس می دهند؟آیا((ناآگاهی))مجازات ابدی خوردن سیب ((آگاهی))است؟(۶)
هر چند اعتراض ذاتاَّ َ نمی تواند باعث ریسیدن به نتیجه باشد،ولی با هر شورش آگاهانه می توانیم به نیروی خودمان پی ببریم.(۷) مردان در همه جهان به دلیل سازنده بودن معیارهای فرهنگی، زنان را پست ترتلقی می کنند.
(۱)آلبر کامو-طاعون
(۲)دوره آثار افلاطون-جلد دوم
(۳)اندیشه های میرزاآقاخان کرمانی-فریدون آدمیت
(۴)از سخنان میرزا آقا خان کرمانی
(۵)کتاب مقاومت، آفرینش است—میشل بن سایق و فلورانس اوبنا ترجمه حمید نوحی
(۶)کتاب زنان علیه زنان—شهلا زرلکی
(۷) همه می میرند—سیمون دوبوآر
*کلمه ها را از کتاب - آرامش دوستدار قرض کردم
** محمد مختاری
*** برداشت از: مجموعه ی مقالات فمنیسم ودیدگاهها—تنظیم دکتر شهلا اعزازی
منابع آماری،نهضت سوادآموزی ومرکز آمار ایران (منابع مختلف کشور با یکدیگر همخوانی ندارند(.
میترا محمودی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر